یک تن قلب زنده اینجا
درون سینه ی سوزان دخترکی می تپد؛
قلبی که به هیچ صراطی مستقیمش نتوانسته اند کنند،
قلبی که خارج از برنامه میتپد،
قلبی که فقط خودش میداند کی و چگونه قرار است بتپد.
درون کالبدی کم و بیش معمولی میگرداند.
قلبی که میداند سکون حتی خون حیات بخش را نیز
از چرخهٔ روزگار برداشته، از آان لختهای مرگ آور میسازد.
بدین سان وی خون دخترک را به هر بهایی اضافه میگرداند،
تا مبادا رخوت و سکون درونش رخنه کنند.
و چهار چشمی حواسش هست تا مبادا آنهایی که بسیج شده اند
تا از آهنگ تپش اش بکاهند,
سر از سرّ کارش در آورند.
قلب تک شاخی اینجا در یک سینه ی آدمیزادی میتپد!
قلبی اینجا شب و روز بی هیچ چشمداشتی اضافه کاری میکند
قلبی اینجا دوان دوان خون گرم و سرخ دخترکی را
قلبی که فقط خودش میداند کی و چگونه قرار است بتپد.
درون کالبدی کم و بیش معمولی میگرداند.
قلبی که میداند سکون حتی خون حیات بخش را نیز
از چرخهٔ روزگار برداشته، از آان لختهای مرگ آور میسازد.
بدین سان وی خون دخترک را به هر بهایی اضافه میگرداند،
تا مبادا رخوت و سکون درونش رخنه کنند.
و چهار چشمی حواسش هست تا مبادا آنهایی که بسیج شده اند
تا از آهنگ تپش اش بکاهند,
سر از سرّ کارش در آورند.
قلب تک شاخی اینجا در یک سینه ی آدمیزادی میتپد!
قلبی اینجا شب و روز بی هیچ چشمداشتی اضافه کاری میکند
قلبی اینجا دوان دوان خون گرم و سرخ دخترکی را
و چهار چشمی حواسش هست تا مبادا آنهایی که بسیج شده اند
تا از آهنگ تپش اش بکاهند,
سر از سرّ کارش در آورند.
قلب تک شاخی اینجا در یک سینه ی آدمیزادی میتپد!
قلبی اینجا شب و روز بی هیچ چشمداشتی اضافه کاری میکندقلبی اینجا دوان دوان خون گرم و سرخ دخترکی را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر