هزارتایی هم که گٔل و گلدان باشد باز هم جای باغچه را نمیتواند بگیرد، این را امسال که جزو خوشبختان باغچهمند عالم هستم میتوانم گواهی دهم! با این که هنوز توی باغچهمان جز تخم شاهیهایی که برای خالی نبودن عریضه پاشیدهام چیزی نداریم و علف هرزههایی که هر روز تعداد و تنوعشان بیشتر میشود تماشا کردن این باغچه بهاری و گذارش از خاکستری و قهوهای به طیف گستردهای از سبزهای متنوع به همراه زرد و سفید و صورتی برای خودش عالمی دارد که با هیچ چیز دیگری برابری نمیکند
.
در کنار همه ی اینها درخت سربلند سپیدارمان که در این همسایگی باغچهها قد و قوارهای علم کرده است برای خودش، بتههای رز، درختچهٔ یاس زردمان، گلدانهای شمشاد و چند تا درختچهٔ عجیب و غریب دیگر که نمیشناسمشان، همگی هر روز که پا به باغچه میگذارم با سر و صدا به استقبالم میآیند، پنداری میدانند که نیاز من به آنها فراتر از نیاز آنها به مراقبت و تر و خشک میرود، بسی فراتر
...
در این میان، بعد گنجیشگکهای اشی مشی که همهٔ پاییز و زمستان من و باغچه را تنها نگذشتند، دو تا بلبل هم از حدود یک هفته قبل از عید پایشان به این آلونک ما باز شده است و هر روز میآیند این دور و برها گشتی میزنند و دوباره پر میکشند. داستان باغچه داستان دور و درازی است...
.
در کنار همه ی اینها درخت سربلند سپیدارمان که در این همسایگی باغچهها قد و قوارهای علم کرده است برای خودش، بتههای رز، درختچهٔ یاس زردمان، گلدانهای شمشاد و چند تا درختچهٔ عجیب و غریب دیگر که نمیشناسمشان، همگی هر روز که پا به باغچه میگذارم با سر و صدا به استقبالم میآیند، پنداری میدانند که نیاز من به آنها فراتر از نیاز آنها به مراقبت و تر و خشک میرود، بسی فراتر
...
در این میان، بعد گنجیشگکهای اشی مشی که همهٔ پاییز و زمستان من و باغچه را تنها نگذشتند، دو تا بلبل هم از حدود یک هفته قبل از عید پایشان به این آلونک ما باز شده است و هر روز میآیند این دور و برها گشتی میزنند و دوباره پر میکشند. داستان باغچه داستان دور و درازی است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر