۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

تولد آدمِ خودم

سبز شده بودم زیر هر دوپایت،
علف بی تابانه انتظار کشیدنهایت بودم یا سبزه ی بهاره ی شکوفانی رویاهایت، هرطور که بود سبز شده بودم زیر دوتا پای برهنه ات. 
هنوز رد پایت روی همه ی سبزگی هایم مهر است. 
از سر بی تابی بود یا بازیگوشی، انگشتان پاهایت لابه لایم گره می خوردند و من هم سرخوشانه قلقلکشان می دادم، 
کوتاه کف پایت را می خاریدی و دوباره از سر می گرفتیم.
از گرد و خاک خبری نبود، همه ی قلوه سنگ ها را هم زیر خودم جمع کرده بودم.
هر جا که می رفتی، باد خبر رفتنت را پیش از پاهایت برایم می آور،
تخم می ریختم و تا به خودت بجنبی سبز می شدم زیر پاهای به راهت.

فصل قاصدک رسیده عزیز، نمی خواهی با چند تا آرزو بیایی؟

هیچ نظری موجود نیست: