۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

دلبرک خان

وقتی دلبرترین مرد روی زمین هوش و حواست را قاپ می زند!
 

و دلبری می کند با خیال راحت که تو دستت کوتاه است و مجبوری با بازیگوشی هایش بسازی:


و وقتی می رود به آن عالمی که بنی بشر خواب و خیالش را هم نمی بیند:

و گاهی که آیدا دستش آنقدرها هم کوتاه نیست...


ای وایِ من، ماااااهی!




گفتم کمی حال و هوا عوض کنیم، یه دل سیر چشم چرونی، پس چی؟

۲ نظر:

NeGaR گفت...

دوست داشتم کلی کلی... لنگ رو از همه بیشتر
D;

Einhornin گفت...

آخه نگار این رو 10 روز قبل از لنگ نوشته بودم.
و یک بغل چلونکی نثار این دوست داشتنت!