۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

ماه گردون


همین الان به طرز فجعت باری دلم هوای دوربین مامیا ی بابام رو کرد که دوران نوجوونی زیر دستم بود. با این دوربین ‌های دیجیتال امروزی بیشتر صحنه‌های خدا رو اصلاّ و ابدٌا نمی‌شه ثبت کرد، مثل همین الان که قرص ماه درست بالا سر باغچه مون ایستاده و داره روی تراس و توی آشپزخونه (با چراغ خاموش) خودنمایی‌ای می‌کنه که نگو و نپرس. اصلا به همین میگن اصل دلبری! هم چین درست عمودی باغچه رو نشون کرده واز لای شاخه‌های الفی(درخت سپیدارمون) و همسایه اش نظر بازی می‌کنه که آدم مست می‌شه.

خواستم یه دور دیگه (به خصوص به بچه تهرانی‌‌ها که حرفمو می فهمن) پز باغچه مونو با در رو به تراس آشپزخونه رو داده باشم.


همین.

۱ نظر:

Einhornin گفت...

درخت ها بازيگران ماهري اند
آنقدر طبيعي جوانه مي زنند
كه نگاهت پشت تمام پنجره ها سبز مي شود
و سفيدي موهايت را در هيچ آينه اي نمي بيني
لبخند مي زني و فراموش مي كني پائیز
فصل دخترانه اي است
و شادترين رنگ هايش
با عبور از رگ هاي تو شيري مي شوند

لبخند مي زني
و فراموش مي كني لباس هاي چارده سالگيت را
براي دخترت كنار گذاشته اي

لیلا مرادیان
(از طرف مملی)