۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

در کوران پاییز، دستمان به دست هم بود

فراموش کرده ام عزیز
که کدام دستم به خون تو و کدامیک به خون خودم آغشته است
می دانم اما که تا دستمان به دست هم است
دشوارتر به خاک می افتیم

می ترسم عزیز
که اگر دستت را رها کنم، در غوغای این طوفان
در آواره هایی که از ما بر جای می ماند
دیگر دستی را یارای گرفتن دستم نباشد

۳ نظر:

علیرضا گفت...

سلام
شعر امتداد رو ببینید

جیران گفت...

اینا رو خوندم و بهتر شدم آیدا..
دیروزم روز بدی بود..
امروزم روز بهتریه..
بزنم این متنتو تو برچسبای اون متنم..hh

Einhornin گفت...

هر کاری دوست داری بکن. خوشحالم که بهتر شدی، روزاتم هی بهتر و بهر شن!