۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

شکرانه

سپاسگزارم.
سپاسگزارم که در دنیایی زندگی می کنم که درخت دارد. درختانی بلند و محکم و استوار که هر بهار از نو جوانه می زنند، شاخه هایشان رو به آسمان رشد می کنند و هر بار که باد می وزد همراه آن به رقص در می آیند.
سپاسگزارم از برای پرنده هایی که هر روز اینجا از شاخه ای به شاخه ی دیگر می پرند و صدای آوازشان توی این خیابان ها و میان اتاقم می پیچد.
سپاس از برای بادی که هر روز می وزد و نفس ام را تازه می کند، از برای دریاچه هایی که هر روز از قطار می بینم، از برای مزارع سر راهم به دانشگاه، از برای گاو ها و اسب هایی که این یک ساله هر روز از پنجره ی قطار دیدمشان و از برای برگهای پاییزی که هر بار پا رویشان گذاشته ام مرام گذاشته اند و بی هیچ شکایتی باز هم برایم خش خش سر داده اند.
سپاسگزارم از اینکه می دانم دریای خزر، بزرگترین لکه ی آبی روی زمین، چه بویی دارد. سپاسگزارم از اینکه کوه، دریا، جنگل، استپ، دریاچه، دشت، باتلاق و کویر همه را دیده ام.
و سپاس بیشمار برای هر یک باری که فرصت یافتم دستم را در آب چشمه کنم و اجازه داشتم مشتی از این گنج بی بها را تقدیم بدنم کنم.



سپاس از برای اینکه هنوز هستی، سر می زنی و از آیدا خبر می گیری...

۳ نظر:

safzav گفت...

سپاس از اینکه جزء اون آدم هایی هستی که می فهمی این چیزا سپاسگزاری داره ...

Einhornin گفت...

هییییی...
صفورامون هم گذارش بالاخره این ورها افتاد. :)

ُShima گفت...

همیشه شاد شاد شاد و سرشار از انرژی باشی آیدا جونم!